------------------------
به چشمهایم نگاه میکنم
که هر روز از نو
درد را برایم آغاز میکنند؛
به چشمهای سیاهم
که سیاهی اش را
سپیدیِ پوچ احاطه کرده است...
به چشمهایم خیره میشوم
به قاتل مغزم
به همدست این جهان تاریک؛
باور کن
خواب مزدور خوبی ست
زندانبان چشمهایم پشت میله های شب
در ازای چند کابوس ناقابل...
؛
به خواب عمیق کودک
در سکوت آوار ها سوگند!
این دستها به اشتباه
مرگ را بر گردن گرفته اند؛
قاتل چشمهای من
طلوع بیهوده ی صبح بود،
در عصری که عشق همچنان
ساکن غارهای تاریک دروغ است...!!
]#آراد_جمشیدی[
-----------------
ما سکوت کردیم
تا زبانمان خستگی بدر کند
ای سکوت کرده
با لکنتی منفور در زبان!
سکوت تو
قاصد کدام بهانه است؟!